loading...
روش های دوست یابی
مژگان فیلم بازدید : 313 سه شنبه 26 اردیبهشت 1396 نظرات (0)
قسمت 19 و اورجینال سریال جزر و مد

قسمت 19 جزر و مد بر اساس ترکیه

یامان سرمزار میهتات ایستاده. اورکون و حسن که شده نوچه اورکون وارد قبرستون میشن. . اورکون به یامان میگن قاتل دوباره به محل برگشته . ما دیشب تو خونه منتظرت بودیم یامان . یامان به اورکون میگه من چیز بیشتری از اون که پدرت میدونست نگفتم و درست بودن حرفهام کاملا برام روشنه به خاطر پدرت خیلی ناراحت هستم اورکون میگه از اون روزی که اومدی چشمت به دنبال داشته های من یواش یواش انارو از من گرفتی روز تولدم دیگه روز مرگ پدرمه. برای نفرت داشتن از تو کلی دلیل دارم تا روز مرگم ازت نفرت دارم. حسن به اورکون میگه این دیگه کارمنه یه قولی بهت دادم و انجامش میدم اورکون میگه کار خوبی میکنیم  یرا ، ایلول و مرت خونه فاروق رفتن دارن خونه فاروق رو آماده میکنن. ایلول به میرا میگه از خاله یاسمین*مادر اورکون*بازجویی کردن.میرا میگه خوب بود که تنها نبودن. ایلول میگه شانس آوردن که بچه ها اونجا بودن وگرنه میگفتن این قضیه جنایی بوده و گرنه یاسمین رو مجرم میکردن. مرت که از حرف مرده ها میترسه میگه ول کنید بازم میهتات بیک تا چهلمش میخواهید از میهتات بیک بگید. ایلول به میرا میگه مرت از مرده میترسه برای همین قبرستون نیومد . میرا میگه خوب هنوز بچه ست . ایلول میگه خوب من همینطوریکه دوستش دارم . میرا میگه وای نمیشه به عشقش حرفی زد برن با گوشیش داره از خونه عکس میگیره و برای سوده میفرسته میرا میگه داری چیکار میکنی؟ برن میگه مامانم در مورد خونه کنجکاو بود سوده با برن تماس میگیره به سوده میگه توی دوتا عکسایی که فرستادی دوتا لباس حمام هستش یکیش لباس حمام زنه؟ برن میگه نه مامان جفتشم برای بابامه اینجا هیچ زنی تو خونه بابام نیست. میرا گوشی رو از برن میگیره و به سوده میگه اگه کنجکاوی در مورد خونه بیا بابام تورو اینجا ببینه خوشحال میشه . سوده میگه نه من اصلا هم کنجکاو نیستم میخواستم ببینم برن با فاروق میاد؟ الانم کار دارم میخوام برم جلسه میرا به برن میگه کنجکاو نبوده؟ برن میگه چی چی کنجکاو نبوده همین که رسیدیم گفت عکس بفرستفاروق عایشه رو با خودش به خونه میاره . با کلی تشکیلات چرخ و عصا.... همه میان جلوی در بهش میگن خوش اومدی ایلول میگه وای تورو خدا دیگه گریه نکن . ... برن میگه چه خوش اومدنی راه انداختن انگار دختر شاه اومدهیامان تو ایستگاه اتوبوس منتظره اتوبوسه . با استرس راه میره . تو همین حین ماشین اورکون که حسن راننده اش بود از کنارش رد میشن یامان با دیدن حسن و اورکون تصمیم میگیره با سلیم صحبت کنه . یامان با سلیم تلفنی صحبت میکنه میگه هر جا هستی من الان میام پیشت.سلیم میگه میخوام برم دادگاه بیا اونجا یه ساعت دیگه با همدیگه یه چیزی هم میخوریماندر، سوده و صدف با عاصم خان جلسه دارن. قبل از اومدن سوده و اندر به جلسه صدف میگه یه خبر مهم دارم اما صبر میکنم بقیه هم بیان.عاصم خان به صدف میگه تو به اورکون نزدیک هستی هوای اورکون رو داشته بازم بهش نزدیک باش کمکش کن. اندر و سوده به جلسه میان اندرمیگه منتظر فاروق باشیم سوده میگه چند دقیقه پیش ماست صدف میگه منتظر فاروق نباشید فاروق به این جلسه نمیاد. سوده میگه حالا با همدیگه هم همسایه هستین خبرهای فاروق رو از تو میگیریم درسته؟ صدف میگه تلفن سوده جون تلفنی با هم صحبت کردیم . صدف میگه قبل از اینکه جلسه شروع بشه من با یه شرکت جدید برای پروژه صحبت کردم دوباره کارو از اول شروع میکنیم با یه شرکت جدید. عاصم خان خوشحال میشه و میگه من منتظر بودم که ضرری رو که زدی جبران کنی اندر میگه خوب موضوع جلسه باز شد اگه بخواهیم با شریک جدید شروع بکار کنیم یعنی باید از صفر شروع کنیم من با شریک سابقمون صحبت کردم از همون جایی که پروژه تعطیل شد دوباره ادامه میدیم منتظر امضای ما هستن عاصم خان خوشحال میشه اندررو بغل میکنه و میگه فوق العاده ای اندر. صدف پکر میشه و میگه آفرین. سوده میگه دست رقیبتو باید ببوسی و به اندر تبریک میگه . اندر به عاصم میگه با همدیگه میریم و قرارداد رو امضاء میکنیم. صدف میگه ایکاش به من میگفتی و من کار بیفایده نمیکردم اندر میگه من نمیدونستم تو برای این پروژه کار میکنی من فکرمیکردم تو میخواهی از این پروژه دور باشی صدف میگه اشتباه فکرکردی . اندر میگه من از اولین روز این پروژه اداره اش کردم. عاصم خان میگه میدونم هردوتون برای کار تلاش میکنید اما اندر حق داره شریک قبلی بهتره پول و زمان از دست نمیدیم و فرصت جبران خسارت رو در این فرصت داریم . صدف ناراحت میشه . سوده هم از ضایع شدن صدف لذت میبرد . عاصم خان میگه امروز منو خیلی خوشحال کردی اندرحالم سرجاش اومد سوده میگه آره خیلی لذت بردیم مثل تماشای بازی تنیسسلیم و یامان همدیگه رو لب ساحل ملاقات میکنن. سلیم میگه من میدونستم این آرامش زیاد دوام پیدا نمیکنه. یامان میگه این اورکون مگه احمقه چرا حسن رو استخدام کرده؟ من میدونم این اورکون دست از سر من برنمیداره نه تو دانشگاه نه بیرون از دانشگاه . سلیم میگه بازم میخواد شروع کنه بگه من میخوام برم ای خدا. یامان میگه داداش من واقعا نمیخوام شمارو تو دردسر بندازم برای شما دردسر درست کنم من اینطور فکر میکنم . سلیم میگه تو اشتباه فکر میکنی. یامان میگه من میتونم برم خوابگاه دانشگاه بمونم همونطور که بقیه و شما هم اینطور بودین. من نمیخوام از پسر شما بودن و داداش مرت بودن برگذرم اما من خشم و نفرت رو تو چشمهای اون تو قبرستون دیدم خواستم بدونی که احتمالا یه اتفاقهایی میفته . سلیم میگه ما نمیترسیم از شکست دادن هم لذت میبریم پسرم. سلیم میخواد بره دادگاه از یامان خداحافظی میکنهسوده و اندر از جلسه بیرون میان سوده به اندر میگه خوشم اومد حقتو گرفتی اندر میگه ممنون اما این مسابقه نبود برای شرکت بود. صدف از اتاق بیرون میاد و صحبت اندر و سوده رو میبینه میگه خوبه شریک شدنتون رو دارین جشن میگیرن. سوده میگه منم خوشحال میشم یه سهم کوچیکی ببرم . اندر میگه چی میگی من متوجه نمیشم . سوده میگه زمین هم گوش داره نکنه حرفهای اتاق منم گوش میکنی یا اردال بیک برای چی اینکار کرده؟ اندر میگه چی؟ سوده میگه نگو که خبر نداری . اندر میگه تو از چی داری حرف میزنی سوده؟ سوده میگه آه واقعا تو خبر نداری . اندر میگه با من بیا و به من همه چیز رو میفهمونی یامان میره دانشگاهمرت یامانو میبینه میگه صبح زود از خونه رفتی سوزان گفت امتحان داری یامان گفت نه الان امتحان دارم مرت میگه منم صبح کار داشتم . به میرا و ایلول کمک میکردم تو خونه عمو فاروق . عایشه هم رفت خونه یامان گفت آه توزلودره رفت مرت میگه نه خونه عمو فاروق رفت. یامان میگه چی؟ خونه آقا فاروق بیک چیکار داره؟ مرت میگه قراره خونه عمو فاروق کار کنه یامان با میرا تماس میگیره میرا میگه من تو کتابخونه هستم یامان میگه الان میام . یامان میره کتابخونه به میرا میگه چرا اینکارو کردین؟ میرا میگه چه کاری کردم؟ یامان میگه چرا عایشه رو بردین خونه تون؟ میرا میگه به خاطر اینکه بابام خواست احساس مسئولیت کرد بعدش منم گفتم تو هم برای اینکه تو خوشحال بشی مخالفت نکردم. یامان میگه مشکل به وجود میاد . میرا میگه دختره به کمک احتیاج داشت .یامان میگه نامزد اون دختر خواهرتو گوزل زده بود اگه دختر دیگه ای بود تو خونه تون راهش میدادین اگه اتفاقی بیفته میگین دوست من بود و ازت خواهش میکنم دیگه از این کارها نکن. میرا از این حرف یامان ناراحت میشهعایشه تو خونه با مستخدم سوده*نگار* صحبت میکنه میگه اینجا چه خونه ها و باغچه های قشنگی داره . نگار میگه موقع تمیز کردن بببین عایشه میگه من میتونم از پسش بربیام. نگار میگه برای تمیز کردن کس دیگه ای میاد عایشه میگه نه من میتونم خودم همه اینکارهارو انجام بدم کسی رو لازم نیست بیارن .عایشه میگه من گارسونی کردم. نگار میگه از من به تو نصحیت تو این خونه ها باید چشم و گوشت بسته باشه وگرنه زودتر از وقت موعد ازاین خونه میری عایشه میگه من به این راحتی ها از این خونه بیرون نمیرمهاله سرکلاس درس به اورکون مسیج میده که خوبی عزیزم نگرانتم . اورکون و یاسمین با وکیلها و شاهدها دارن گاوصندق اتاق میتهات رو باز میکنن تو گاوصندوق یه ساعتی هست که از طرف کسی به میهتات هدیه داده شده و تو یه کاغذ نوشته شده دوستت دارم A اورکون میخواد ساعت و کاغذرو از یاسمین پنهان کنه اما یاسمین متوجه میشه ساعت و کاغذرو میبینه متوجه میشه که شوهر یه معشوقه داشته مادر هاله *آیلین* تو تختش خوابیده و داره گریه میکنه شوهرش میاد و میگه هنوز خوابیدی؟ قرار بود بری دیدن یاسمین . آیلین میگه هنوز به خاطر میهتات ناراحتم . شوهرش میگه میهتات دوست همه ما بود همه ناراحت شدیم اما دیگه خودتو نبازهاله هم ناراحت میشه تو باید به یاسمین هم کمک کنی. شوهرش یه انگشتر دستش میبینه و میگه این انگشتر جدیده؟ آیلین میگه نه قدیمیه . آیلین به انگشتر نگاه میکنه یادش میفته که با میهتات که بوده اون این انگشتررو بهش داده و انگشتر گرون قیمتی هم بوده به عنوان عیدی بهش داده بود و قرار بود هروقت میره دیدن میهتات به انگشتش بندازهاورکون به یاسمین میگه مامان خودتو انقدر ناراحت نکن. یاسمین میگه حالا میفهمم که چرا شبها دیر میومد خونه تنهایی مسافرت میرفت نمی تونم اینارو هضم کنم. اورکون میگه باید هضمش کنی چون پسرت از روزی که میهتات مرد بزرگ شد مامان . اورکون به حسن میگه مادرمو ببر خونه من تو شرکت کار دارمیامان، مرت و ایلول رو تو سالن دانشگاه میبینه . مرت میگه من و ایلول میخواهیم بریم خونه درس بخونیم . ایلول میگه میرا امروز زودتر رفت خونه یامان میگه من الان خونه نمیام میخوام برم جایی کار دارم . موقع رد شدن از کنار لابی دوست پسر سابق ایلول صداش میکنه مرت میگه این کیه ؟ ایلول میگه بوراست . مرت به یامان میگه اینو میشناسی؟ یامان میگه تو نمیشناسیش من بشناسمش. مرت میگه من فهمیدم اون دوست پسر سابق ایلوله . بورا به ایلول میگه من اومدم اورکون رو ببینم اما اورکون امروز نیومده . مرت میاد پیش بورا و ایلول .ایلول به بورا میگه این دوستمه مرت. ایلول سریع از بورا خداحافظی میکنه . مرت میگه چرا منو اینطوری معرفی کردی؟ ایلول میگه چی میگفتم؟ مرت میگه چرا نگفتی من دوست پسرتم . ایلول میگه تو ناراحت شدی برم بهش بگم تو دوست پسرمی . نه بزار برم بگم . مرت جلوشو میگیره میگه نمیخواد بریسلیم میاد خونه اما زودتر. سوزان میگه اندر خانم امروز زودتر برگشتن خونه. اندر بالای سر ماکت پروژه ایستاده . سلیم میگه مشکلی به وجود اومده؟ اندر میگه امروز قرار داد اردال بیک رو فسخ کردم سلیم میگه چطور؟ اندر میگه اون فیلم صدف رو منتشر کرده بود و سوده هم تو این قضیه دست داشته. سوده وقتی فهمیده این قضیه روبه جای اینکه به ما بگه سکوت کرده بود.سلیم میگه اینطوری انتقام فاروق رو از تو گرفته . اندر میگه چیزی نمونده بود که مشتری رو از دست بدیم اگه خبرداشتیم نمیزاشتیم ویدیو منتشر بشه. سلیم میگه نمیشد جلوی فیلم رو گرفت پول هم گرفته یا نه باید اینو بفهمیم. اندر میگه پول نگرفته اما من قسم میخورم از این کارهایی که پشت سر صدف انجام دادن من خبرنداشتم . سلیم اندرو بغل میکنه و میگه من میدونم که تو خبرنداشتی . اندر میگه حتی حرفهای اتاق پدرمو گوش میدادن منو جلوی پدرمو و صدف خجالت زده کرد . سلیم میگه سوده خطرناکه باید مراقبش باشیعاصم خان به اتاق سوده میره. عاصم خان میگه از چیزهایی که فهمیدم متعجبم . سوده میگه منم فکر میکردم اندر و اردال بیک باهم همدست هستن برای همین سکوت کردم نخواستم بین شماها قرار بگیرم برای همین نتونستم به شما هم چیزی بگم . عاصم خان میگه اندر از چیزی خبر نداشت هرچی که میدونست و نمیدونست به من گفت. سوده میگه از شنود اتاق خودتون هم خبردارین؟عاصم خان میگه بله متاسفانه . سوده میگه من هم حالا میدونم که شما میخواهید صدف و فاروق با همدیگه باشن عاصم خان میگه صدف از این قضیه خبر نداره میخوام که صدف پیشم بمونه اما میدونم تو زن باهوشی هستی. سوده میگه شما نگران نباشید من هیچی به صدف نمیگم اگه میخواستم بهش حرفی بزنم تا الان گفته بودم شما شریک مخصوص من هستیم اصلا نمیخوام که شمارو از دست بدمصدف و فاروق با همدیگه لب دریا قدم میزنن . صدف میگه من از سوده انتظار چنین رفتاری رو داشتم حتی بدترش. فاروق میگه اما پروژه رو به سمت خطر بردی . صدف میگه برام مهم نیست نه از قبل برام مهم بود نه بعدش فاروق میگه یعنی میخواهی تسلیم بشی . صدف میگه تسلیم شدن نیست بابام از این رقابت تو شرکت داره سود میبره. اما من میخوام مثل خودت بازنشسته بشم فاروق. فاروق و صدف یه ساختمونی رو لب ساحل میبین که برای فروش گذاشته شدهمرت و ایلول به خونه میرسن. ایلول میگه میرا هنوز برنگشته خونه . ایلول به مرت میگه من بهت گفته بودم که میرا برای یامان چی خریده مرت میگه آره گفتی . ایلول میگه خوب حالا تو بگو یامان برای میرا چی خریده اگه بگی یامان برای میرا چی خریده یه چیزی بهت نشون میدم که هیچ وقت ندیدی ایلول و مرت داشتن با هم شوخی میکردن که سلیم درو باز میکنه . سلیم میگه مادرت تو آشپزخونه ست بهت هشدار میدم که داره غذا میپزه . مرت میگه چی شده ناراحته؟ آخی به هرحال ما میخواهیم درس بخونیم . اندر که ناراحت بود میگه ایکاش تنها کار منم درس خوندن بود خسته شدم از بزرگ بودن . سلیم میگه اما تو این طوفانو پشت سرمیزاری. مرت از کمک کردن فرار میکنه و با ایلول میرن تو اتاقش . ایلول میگه من اینطوری معامله نمیکنم اول تو بگو. مرت میگه اگه بگم نمیری به میرا بگی؟ ایلول میگه مگه من به تو گفتم میرا برای یامان چی خریده رفتی بهش گفتی؟ مگه تو به یامان گفتی میرا برای یامان چی خریده؟ مرت یادش میفته که به یامان گفته میرا براش چی هدیه برای سال نو خریده بود میرا یه دستبند از جنس فلز و چرم خریده و مرت اینو به یامان گفته بود ایلول میگه خوب تو بگو که منم مجبور بشم بگم . مرت میگه یه ستاره خریده . ایلول میگه یعنی چی؟ مرت میگه یه ستاره به نامش کرده با گواهینامه . ایلول میگه وای چه عاشقانه . مرت میگه خوب حالا نوبت توست زودباش میخوام چیزایی رو که ندیدم ببینم ایلول به فکر چاره میفته ایلول دستشو میزاره روی کره زمین میگه موگادیشو منطقه ای که تا حالا ندیدی . مرت میگه خیلی عیبه . ایلول میگه حرفی که تو زدی عیبه راستش فکرکردی که عیبه میمون.میرا میره باشگاه ورزشی. سوده باهاش تماس میگیره و میگه با اورکون تماس گرفتی میرا میگه نه نتونستم باهاش صحبت کنم خونه نبودن با یاسمین رفته بودن شرکت تو شرکت هم نتونستم تماس بگیرم دیگه نخواستم مزاحمشون بشم سوده میگه حواستو جمع کن بین اورکون و یامان طرف یکیشون نگیری. میرا میگه مامان نگران شو من دیگه با یامان حرفی ندارم خیالت راحت . سوده میگه چی شده میرا میگه چیزی نشده اینطور تصمیم گرفتم. سوده میگه خوشحال شدم. اورکون تو دفتر نشسته میبنه هاله باهاش تماس گرفته اما جوابشو نمیده. اورکون تو ایمیل های میهتات دنبال سرنخه که از طریق فروشگاه ساعت بتونه اون زن رو که با میهتات رابطه داشته پیدا کنه.اورکون به منشی میگه تو دست راست بابای من بودی باید بدونی این ساعت از طرف کی اومده . منشی میگه من اصلا اون زنو نمیشناسم.آیلین میره خونه یاسمین . آیلین به یاسمین میگه حالت خوب نیست؟ یاسمین میگه تو زندگی میهتات زن دیگه ای بوده مطمئنم امروزگاوصندق شخصیش باز شد آیلین میگه با اینجور چیزها فکرتو خراب نکن. یاسمین میگه برام مهم نیست اون زن اما نمیدونم اون زن کیه فقط اول اسمش A بود اما دیگه نمیخوام در موردش صحبت کنم آیلین از اینکه شناخته نشده بود یه نفسی راحتی میکشهیامان میره باشگاه برای اینکه استخدام بشه . مدیر باشگاه به یامان میگه اینطرفها زندگی میکنی؟ یامان میگه بله همین طرفها. مدیرمیگه آ شناختمت تو روزنامه ها دیده بودمت برات مسئله ای نیست دوستات میان این باشگاه یامان میگه نه مسئله ای نیست . مدیرمیگه خوب بریم باشگاه رو نشونت بدم از فردا میتونی کارتو شروع کنی. یامان تو یکی از سالن ها میرارو میبینه در حال ورزش اما میرا پشت به یامانه و یامانو نمیبنه . مدیر باشگاه وقتی یامانو در حال تماشای میرا مبینه میگه بهت گفته بودم همه اینجا میان یامان میگه مشکلی نیست . میرا تمرینش تموم میشه وقتی از سالن خارج میشه یامانو تو باشگاه میبینه . مدیرباشگاه داره قسمتهای دیگه باشگاه رو به یامان نشون میده وساعتهای کاریامانو باهاش کنترل میکنه . میرا سریع میره دوش بگیره که قبول از خروج یامان از باشگاه آماده باشهاورکون میره به فروشگاهی که ساعت ازش خریداری شده میگه این یکی از کادوهایی هست که شب سال نو آورده شده اما نمیدونم فرستنده اش کی بوده که بتونم ازش تشکر کنم. فروشنده تو لیست خریدارهارو نگاه میکنه و به اورکون میگه شما مطمئن هستید که این هدیه برای شما ارسال شده بود اورکون میگه بله. فروشنده با این بهانه که فقط شماره کارت ثبت شده از دادن اسم خریدار طرفه میره و اورکون هم با پیشنهاد کمیسیون یا همون رشوه زیر میزی نمیتونه از زیر زبون فروشنده حرف بکشهمیرا سریع دوش میگیره و لباسشو میپوشه که به یامان برسه یامان تو آخرین سالنی که دیده بود نبود ولی موقع خروج یامانو در حال امضای قرارداد با مدیرباشگاه میبینه خوشحال میشه . یکی از پرسنل باشگاه با میرا موقع خروجش برای آوردن ماشینش از پارکینگ سوال میپرسه میرا سریع روش رو از یامان برمیگردونه *مثلا من تورو ندیدم* یامان میرارو میبینه و سریع قرارداد رو امضاء میکنه و از باشگاه خارج میشه میرا پشت در سالن منتظر ماشینشه. یامان پشت سر میرا میاد میرا میگه آه یامان . یامان میگه سلام . میرا میگه سلام تو اینجا اومدی باشگاه ورزشی؟ یامان میگه عافیت باشه. نه برای کار اومدم دیگه اینجا کار میکنم . میرا میگه خیر باشه خوب میخواهی اینجا با من دعوا کنی یا بیرون کجا راحت تری؟ آ یه جای پرجمعیت میخواهی که همه ببین که چقدر عصبانی هستی از من کتابخونه که نیست اینجا راحت میتونی فریاد بزنی . یامان میگه میرا باشه . میرا میگه نه به خاطر اینکه هر دفعه منو میبینی دلمو با حرفات میکشنی به خاطر این گفتم میرا کلاهشو سرش میکشه و از باشگاه بیرون میره. یامان میره دنبالش میرارو متوفقش میکنه و میگه میرا من به عمو سلیم هم گفتم نمیخوام کسی به خاطر من به صدمه ببینه . میرا میگه ببخشید ناراحت نشی اما من موهام خیسه اگه میخواهی صحبت کنیم بریم تو ماشین تا خونه با هم صحبت کنیم یامان قبول میکنه . یامان تو ماشین میگه بدبختی رو میبینی دیگران باید بگن چه اتفاقی میفته منم میخواستم برم قبل ازاینکه اتفاقی بیفته. میرا میگه اه برای همین با حرفات منو میزنی . یامان میگه میخواهی بریم یه جایی درست و حسابی بشینیم و حرف بزنیم . میرا میگه باشه میشهمیرا و یامان میرن لب ساحل تو یه کافه رو باز میشینن. میرا موهاشو با دستمال میبنده . یامان میگه موهات قشنگه میرا میگه به سختی هم که شده یه کلمه حرف قشنگ از دهنت بیرون اومد . میرا چشمش به دست یامان میفته که دستبندش به مچ دست یامان نیست قیافه اش پکر میشه.یامان میگه من به عموسلیم هم گفتم نمیخوام کسی به خاطر من به دردسر بیفته اون قضیه که عایشه رو آوردین خونه پدرت من فکر کردم این کار تو بوده. میرا میگه من که گفتم بابام اونو آورد خونه یامان میگه اما من همش بهش فکر میکنم یه مشکلی درست میکنه خودش هم نه گیرای یه دردسری درست میکنه میرا میگه حتی برن هم خوشش نیومد یامان میگه میدونم میخواستین کمک کنید اما به من هم فکر کن داشتم به اونها کمک میکردم چیزی نمونده بود که به زندان بیفتم. خوب پدرت چیکار کرد کلا از خونه تون رفت؟ هیچ راه برگشتی نداره؟میرا میگه خوب بابام ناراحته وعذاب وجدان داره. یامان میگه خوب مادرت چطور؟ میرا میگه مامانم غمیگنه تصمیم گرفته بود که طلاق بگیره اما پشیمون شد فعلا قصد جدا شدن نداره اما من میدونم که این تصمیمش به خاطر عشق نیست برای اونا تموم شده عشقشون دیگه با هم شاد نیستن به گذشته برنمیگردن . یامان میگه این میتونه برای ما.. .. حرف یامان تموم نشده گوشی میرا زنگ میخوره . اورکون پشت خطه . اورکون میگه گوشیمو الان چک کردم تماس گرفته بودی . میرا میگه میخواستم ببینم چیکار میکنی تو دانشگاه و امتحان اینا باهات تماس گرفتم . اورکون به میرا میگه عاصم خان هماهنگ کرده امتحاناتی رو که نتونستم بدم رو بعدا امتحانشو میدم . اورکون میگه امروز همش به فکرت بودم من چیزی رو که تو تجربه کردی رو تجربه کردم بابام یه معشوقه داشته اول اسمش آ ست دنبال اونم که پیداش کنم . یامان گارسون رو صدا میکنه . اورکون میگه جای مناسبی نیستی بعدا باهات تماس میگیرم من با تو فقط میخوام درد دل کنم . یامان که ناراحت شده پول میز رو حساب میکنه میرا میگه میخواهی بریم یامان میگه بازم میخواهی بشینی میرا میگه نه. یامان میگه میخواهی بری دیدن اورکون؟ میرا میگه آره اینجور مواقع لازمه. یامان میگه البته . میرا میگه سوار ماشین نمیشی یامان میگه نه من میخوام برم برای باغچه یه چیزهایی بگیرم میرا میگه با هم میریم خوب. یامان میگه نه لازم نیست . میرا میگه باشه خودت میدونی . بعد از رفتن میرا یامان دستبند میرا رو از جیبش درمیاره.مرت و ایلول تو اتاق مرت هستن .ایلول میگه ولنتاین نزدیکه باید یه کاری بکنیم . مرت میگه باید چیکار کنیم برای عاشق هر روز عیده . تازه دوستی ما مخفی مونده. ایلول میگه بازم شروع نکن مرت من برای خودم نمیگم به خاطر یامان و میرا میگم شب سال نورو جدا از همدیگه موندن حالا ولنتاین رو هم جدا باشن کار خیلی سخت میشه باید یه کاری بکنیم . مرت میگه من کاری رو دیگه برنامه ریزی نمیکنم دوباره همه چیز روی سرمن خراب میشه ایلول میگه این میتونست یه تعطیلات عاشقانه برای ما باشه . مرت با یه حالتی به ایلول نگاه میکنه و میگه من نمیخورم . ایلول میگه ایندفعه مثل اون چیزی که روی نقشه دیدی نیست . مرت میگه من نمیخورم . ایلول میگه خودت میدونی تو از دست میدی مرت میگه قول میدی ایلول میگه من برای هرکاری با تو هستم. مرت میخواد ایلول رو ببوسه اما اندر وارد اتاق مرت میشه با بیسکویت های پرتقالی به مرت خشک بودن بیسکویت ها رو اندر میگه و اندرو ناراحت تر میکنهشب حسن جلوی فروشگاه ساعت منتظر فروشنده ست که خارج بشه یامان و مرت پیتزا سفارش دادن برای شام . سلیم از یامان میپرسه کار پیدا کردی یامان میگه آره . سلیم میگه ماشالله چه زود کار پیدا کردی چشم نخوری . صدای پای اندر که میاد مرت و یامان پیتزاهارو قایم میکنن . اندر میگه قایم نکنید بیارید بخوریم وگرنه گرسنه میمونیم. سلیم میگه چه خیر؟ اندر میگه با یاسمین صحبت کردم بابت اینکه نرفتم بهش سربزنم معذرت خواهی کردم اما تنها نبودن سوده اینا پیششون بودن. میرا با اورکون صحبت میکنه اورکون میگه من فکر میکردم بابامو میشناسم اما اصلا نمیشناختمش اما به خاطرش دیگه ناراحت نیستم . میرا میگه اما فکرای قشنگ در موردش بکن فقط یه ساعت و یه نوشته بوده شاید چیز دیگه ای نبوده . اورکون میگه اما من میخوام بدونم یه زندگی دیگه ای به غیر ما از ما داشته من اینو باید بدونم میرا میگه اما اگه بدونی عصبانی میشی چه فایده ای برات داره؟ اورکون میگه من باید بدونم اون کی بود من دوست داشتن پدرمو ندیدم. میرا میگه اما اون تورودوست داشت تو هم اونو دوست داشتیبرن میاد به میرا میگه میخواهیم بریم موقع خداحافظی گوشی اورکون زنگ میخوره . اورکون برای جواب دادن تماس حسن به آشپزخونه میره. برن از سوده میپرسه مامان کیفم کجاست؟ سوده میگه کیفتو تو آشپزخونه گذاشتی . حسن به اورکون میگه با تهدید فروشنده اسم خریدار ساعت رو فهمیده اسم آیلین کاراسو*مادر هاله* . برن وقتی وارد آشپزخونه میشه میشنوه که اورکون اسم آیلین رو میارهاورکون یادش میفته که پدرش تو مهمونی شب سال نو خونه اندر چقدر با آیلین صمیمی بوده و بگو بخند میکردن . حتی هاله به اورکون میگه انقدرایناروخوشحال ندیده بودممیرا میگه ایکاش از اورکون خداحافظی میکردم بد شد . برن میگه فکر نکنم حالش خوب باشه. سوده میگه این چه حرفیه که میزنی؟ برن میگه من میخوام یه چیزی بگم اما خواهرم عصبانی میشه. من حرفای تو و اورکون در تراس رو اتفاقی شنیدم اما فهمیدم که آیلین ساعت رو برای بابای اورکون خریده . سوده از شنیدن این حرفا متعجب دختراشو نگاه میکنه . برن میگه آیلین کاراسو ساعتو برای میهتات خریده بود مادر هاله و بابای اورکون با همدیگه دوست بودن . مامان اورکون هم امروز فهمیده . برن میگه آبجی ناراحت نشو اما اونا قضیه بابا و صدف رو به همه جا پخش کردن چرا ما ساکت باشیم*از جنس مامانشه این دختره* .. سوده یادش میفته تو سرد خونه آیلین وقتی جنازه میهتات رو دید خیلی گریه میکرد. سوده گفت باور نمیکنم . برن میگه باورکن مامانیامان دیدن عایشه میره . عایشه میگه خدا راضی باشه اگه اینا نبودن چی میشد؟ زیر سایه فاروق خودم جمع و جور میکنم یامان میگه اما فکر موندن رو نکن. عایشه میگه آره میدونم تو نمیخواهی کسی به غیر از خودت از محله سابقت اینجا باشه و یادت نیاره که از کجا اومدی. یامان میگه چرا مزخرف میگی دختر. تو نمیدونی بین اینها و گیرای چه اتفاقی افتاده. عایشه میگه باشه شوخی کردم . یامان میگه شوخی نکن میدونی از همه بیشتر من به تو کمک کردم و چه بلاهایی سرم اومد منم نمیخوام تو آواره بشی اما یه طرف اینا یه طرف مامانت یه طرف گیرای میدونم که ناراحتی به وجود میاد . عایشه میگه من فکر درد خودمم گیرای من با بچه تو شکمم رها کرد اما اینا از خانواده خودم برای من بهتر بودن . یامان میگه باشه حالا بشین. فاروق بیک میاد خونه. یامان به فاروق میگه ببخشید شما خونه نبودین من وارد خونه شدم . فاروق میگه حالا مگه چی شده؟ عایشه به فاروق میگه گرسنه هستین براتون غذا بیارم . فاروق میگه نه اما منتظرباشین تو آینده نزدیک یه سورپرایز ویژه ای براتون دارم و به کمک همه تون احتیاج د ارم فعلا سورپریزه به زودی میفهمین. یامان موقع خداحافظی به عایشه میگه قبل از رفتن با من تماس بگیر . فاروق میگه خیره جایی میخواهی بری؟ عایشه میگه یامان نمیخواد من اینجا کار کنم میخواد که من برم برای همین اومده بود . عایشه گریه میکنه . فاروق میگه خوب حالا دیگه برای چی گریه میکنی؟سوده و دخترا برمیگردن خونه . سوده میگه نگاه کن خونه خراب کن رو، میگن مادر و ببین دخترو بگیر میرا میگه مامان چیزی که مارو خوشحال کنه وجود نداره . سوده میگه اتفاقهایی که برای ما پیش اومد کسی رو خوشحال نمیکرد اما چه ها تجربه کنیم. سوده که خیلی خوشحال بود بشکن میزد. میرا میگه مامان این طورحرف نزن به گوش هاله برسه یه بدبختی بزرگی میشه. سوده میخنده و میگه اگه به گوش امیت*شوهر آیلین* برسه خیلی جالب میشه .برن میگه مگه اون به ما فکر کرد که جلوی همه به بابا گفت دزد؟ سوده میگه آره مگه به ما فکر کرد . میرا میگه مامان من اینکار شمارو باور نمیکنم اگه واقعا از دهنت چیزی بیرون بیاد و به گوش کسی برسه قسم میخورم وسایلمو جمع میکنم میرم پیش بابام . سوده میگه واقعا میخواهی جمع کنی بری پیش بابات. میرا میگه من خواستم یه لافی یه حرفی بزنم خواستم که حرفمو جدی تر بگیری. سوده میگه باشه باشه من چیزایی که باید بفهمم رو فهمیدممیرا میره اتاقش ایلول باهاش تماس میگیره و میگه غامزه بهم گفت خونه اورکون اینا بودی من نتونستم بیام با مرت برای امتحان فردا درس میخوندیم. سوده از کنار اتاق خواب میرا رد میشه و باصدای بلند که میرا بشنوه میگه حالا هرچی بشه میخواهی وسایلتو جمع کنی بری خونه بابات خوبه دیگه یه در براتون باز شده به من احتیاج ندارین فهمیدم که هیچی نتونستم بهت یاد بدم. میرا میگه باید تلفنو قطع کنم برم پیش مامانم ایلول میگه وایسا فهمیدم یامان برای سال نو واسه تو چه هدیه ای خریده....فردا صبح یامان و مرت میخوان برن دانشگاه . مرت به یامان میگه بچه های دانشگاه یه تورافسانه ای ترتیب دادن نه نمی تونی بگی؟ یامان میگه چرا میتونم نه بگم نه! مرت میگه این اولین تعطیلات دانشگاهه تو کوه خوش میگذره . مرت میگه یه کم فکر کن . یامان میگه من اسکی بلد نیستم . مرت میگه همه هستن . هرکسی که فکر کنی میاد .بیا با دخترا باشیم. یامان میگه من با کسی کاری ندارم که بخوام باهاش وقت بگذرونم.اصلا اگه من نیام کوه تو چیکار میکنی مرت سرشو میزاره روی شونه یامان آهنگ امراه رو میخونهمیرا با برن از خونه میان بیرون. برن میگه آبجی جون صبرکن منم بیام. میرا میگه حالا که کارت افتاده آبجی جون شدم البته. برن میگه من قول دادم به کسی حرف نزنم میرا میگه واسه کاری که کردی نکنه جایزه هم میخواهیسوده بعد از رفتن دخترا با آیلین تماس میگیره آیلین میگه سوده جون خیر این موقع با من تماس گرفتی منو تو خوابت دیدی؟ سوده میگه آره خوابتو دیدم خیلی آشفته بود آیلین میگه خیرباشه ایشالله. سوده میگه میخواستم بگم بیایی یه قهوه بخوریم. آیلین میگه نمیتونم میخوام برم پیش یاسمین . سوده میگه البته تو از همه بیشتر به یاسمین نزدیک هستی خوب وقت کردی با من یه تماس بگیر. امیت میگه چرا این موقع تماس گرفته اگه اون چیزی تو فکرش نداشته باشه این موقع تماس نمیگیره. آیلین میگه منم اینطور فکر میکنمهاله با اورکون تماس میگیره میره روی پیغام گیر. هاله پیغام میزاره میگه بازم گوشیت خاموشه مادرت دیشب به من گفت زود خوابیدی اما میدونم که دروغ گفته خبردارم میرا اینا دیشب خونه شما بودن فقط با من نمیخواهی که حرف بزنی به هرحال معذرت میخوام نگرانت بودم فقط . فقط ازمن دورنشو اینو نمیتونم تحمل کنم. تو این درد با هم باشیم. لطفا با من تماس بگیر میخوام با تو باشم خواهش میکنم لطفاً عشقمآیلین میگه بابات داره میره هاله . هاله میگه من با ماشین خودم میخوام برم امروز تست پروژه دارم. وقتی آیلین هاله و شوهرشو بدرقه میکنه اورکون جلوی در میاد و میگه وقت داری با هم صحبت کنیم. اورکون دستش روی در میزاره در حالیکه روی دستش ساعتی که آیلین به میهتات هدیه داده بسته شدهمرت و یامان به دانشگاه میرسن مرت هنوز در حال التماس کردن به یامانه که بیا بریم کوه . یامان میگه تو چرا ساکت نمیشی و کله مرت رو میگیره. مرت میگه منو ول کن وگرنه به مامانت میگم ببین مامانت اینجاست. یامان میره سمت مادرش میگه چی شده مامان؟ نوین میگه میخواستم باهات رودروصحبت کنم. من نمیدوستم حسن برای کی داره کار میکنه به روت قسم نمیدونستم که برای کی داره کار میکنه. اما دیگه تموم شد قسم میخورم که ازش جدا میشم امروز با وکیل صحبت میکنم. یامان میگه کی؟ نوین میگه نگران نشو مزاحم سلیم بیک نمیشم یکی دیگه رو پیدا میکنم فقط خواستم تو بدونی. یامان میگه تو میدونی این زندگی توست. نوین میگه زندگی من شما هستین تو و برادرت بابت کارهایی که در حق شما به خاطر حسن کردم عذرمیخوام. یامان میگه اگه از حسن جدا میشی من تورو تنها نمیزارم میام با تو زندگی میکنم. نوین میگه نه زندگی تو اینجاست میتونی مثل خونه خودت میتونی بیایی و بری اما زندگی تو اینجاست یامان میگه باشه تو جدا شو. نوین میگه اگه بگی میایی پیش من زندگی میکنی قسم میخورم که طلاق نمیگیرم اگه اون روز هم با حسن رفتم*قسمت سوم* به خاطر تو بود چون میدونستم وقتی حسن با منه تو دیگه با من نمیایی زندگی کنی نمیخوام با من زندگی کنی همین که خبرهای خوب از تو بگیرم برای من کافیه. نوین پسرشو میبوسه و میره.اورکون از خونه آیلین بیرون میاد به هاله تماس میگیره . هاله میگه کجایی عشقم. اورکون میگه میشه همدیگه رو ببینم . با همدیگه لب ساحل قرار میزارنمیرا میره جلوی در کلاس یامان. میرا میبیه که یامان نیست میخواد از کلاس بیرون بیاد که از پشت به یامان میخوره. یامان میگه دنبال من میگردی؟ میرا میگه آره دارم لیست آماده میکنم برای کوه رفتن تو میایی؟ یامان میگه من باید سرکار برم. میرا میگه اجازه بگیر. یامان میگه من فردا اول بسم الله کارم چطوری مرخصی بگیرم؟ میرا میگه آخه مرت گفت باشه. یامان میگه تو با مرت چیکار داری اون خودشه با کتاباش. میرا میگه باشه پس نمیایی من تورو مجبور نکنم. میرا میخواد رد بشه بره یامان میاد تو صورتش میگه نمیتونم بیام. میرا میگه اگه کارم نداشتی نمیومدی. یامان میگه دختر تو بیخوابی؟ میرا میگه تو هر ساعت اینطوری هستی . استاد میرسه جلوی در کلاس مشاجره میرا و یامان نیمه کاره میمونهاندر پکر میره شرکت . صدف و فاروق و عاصم خان جلسه دارن. صدف میگه برای اولین بار پول دادم و ملک خریدم یه جایی رو برای کار با فاروق با همدیگه خریدیم. حالا دیگه به دست و پای شما نمی پیچم. اندر میگه من تقصیری نداشتم. فاروق میگه تو کارهای این خرابه به ما کمک میکنی؟ اندر میگه البته.عاصم خان میگه اندر من برای صدف تعریف کردم جریانو خیالت راحت باشه اما تا سوده نیومده سریع بیایین کار این ملک رو تموم کنیماورکون لب دریاست منتظر هاله . یادش میفته که به آیلین گفته اگه به ما نزدیک بشی من همه چیز رو برای هاله تعریف میکنمهاله به ساحل میرسه به سمت اورکون میره میخواد اورکون رو ببوسه اما اورکون صورتشو میکشه کنار. هاله میگه چی شده؟ اورکون میگه کشش نمیدم این قضیه تمومه نمیخوام با تو باشم دیگه تورو ناراحتت کنم. هاله میگه برای چی؟ اورکون میگه من مثل تو، تورو دوست ندارم بعد از مردن پدرم خیلی فکر کردم. هاله میگه این حالت تو عادیه خودت و منو مقصر میدونی . اورکون میگه اینطور ا دامه دادن در حق خودت و من ناحقیه بعد از مردن پدرم خیلی فکر کردم میخوام یه چیزهایی رو از گذشته پاک کنم. اورکون میگه یه مدت بگذره به من حق میدی. هاله میگه به خاطر میراست آره دیشب اومد خونه تون فکرتو خراب کرد به خاطر حرفای اون اینطوری با من صحبت میکنی تورو بخشید آره ؟ تو هنوز میرارو دوست داری وقتی موقعیت برگشتن به اون روبه دست میاری منو پس میزنی . اورکون میگه نمیخوام تور ناراحت و فکرخودمو مشغول کنم دیگه در این مورد نمیخوام صحبت کنم. به خودت هم ضرری نزن مثل دفعه قبل میدونم متعجب شدی اما خودت اینو خوب میدونستی . اورکون میگه الان خودم خیلی سبک احساس میکنم این هفته اینطوری بود دیگه هفته جدا شدن مواظب خودت باش.میرا و ایلول با همدیگه از دانشگاه خارج میشن . ایلول میگه یه پسر به این رمانتیکی رو از دست دادی . میرا میگه تو دیگه منو تحت فشار نزار منم کوه نمیام تو با مرت برو من اونجا چیکار دارم پیش شما.مرت و یامان هم وارد حیاط دانشگاه میشن. هاله تو ماشینش داره به میرا نگاه میکنه . هاله میرارو صدا میکنه . هاله میگه من همه چیزرو فهمیدم با اورکون صحبت کردم میرا میگه اه همه چیزرو فهمیدی*میرا فکر میکنه هاله قضیه مادرش و میهتات رو فهمیده* هاله میگه آره یه کمی صحبت کنیم بهتر میشمیامان از ادا میپرسه هاله برای چی داره گریه میکنه ادا میگه نمیدونم اورکون تماس گرفتم مثل فرفره رفت پیششمیرا به هاله میگه من چی میتونم بهت بگم آخه؟ یعنی خیلی ناراحت هستم . هاله میگه یه کمی با همدیگه تو ماشین حرف میزنیم. میرا همین که سوار ماشین میشه هاله مثل وحشی ها گاز ماشین رو میگیره و میره.یامان وقتی صدای داد و فریاد میرارو میشنوه ماشین یکی از بچه های دانشگاه رو میگیره و دنبال ماشین هاله میره. میرا به هاله میگه تو چیکار میکنی؟ هاله میگه حرف بزن ببینم با اورکون چطور میگذرونی؟ میرا میگه تو چی داری میگی؟ میرا به هاله التماس میکنه که ماشینو نگه داره. هاله به میرا میگه دورغگوها . متقلب ها... ...اورکون به خاطر تو منو ترک کردهاله میسرو به سمت پرتگاه لب دریا میره. یامان به میرا تماس میگیره میرا میگه یامان یه کاری بکن منو نجات بده . یامان با مرت تماس میگیره و میگه با پلیس تماس بگیرید تو جاده جدید هستیم با اورکون تماس بگیرین. ادا با اورکون تماس میگیره ومیگه هاله مثل دیونه ها بودهاله تو ماشین میگه با همدیگه میمیریم. اورکون با هاله تماس میگیره و میگه من به خاطر میرا با تو بهم نزدم دیونگی نکن. هاله میگه حرفای آخرو بزن بگو دوستت دارم چند دقیقه دیگه دوتایمون تو این ماشین میمیریم. اورکون میگه به خاطر میرا نبود به خاطر مامانت بود به خاطر مامانت چون با پدرم من عاشق و معشوق بودن. هاله به سمت پرتگاه میره . یامان به میرا میگه سرتو پایین ببر میرا ماشین جلوی ماشین شما میارم تو ترمز دستی رو بکش. یامان جلوی پرتگاه ماشینو جلوی ماشین هاله نگه میداره و میرا ترمز دستی رو میکشه . یامان به سمت ماشین هاله میره و میرارو از ماشین بیرون میاره و میگه تموم شد پرنسس گذشت دیگه من پیش تو هستم .یامان میرا میبوسه و بغلش میکنه

مطالب مرتبط
ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
درباره ما
سایت صیغه یابی,ربات صیغه یابی,کانال صیغه یابی,گروه تلگرام صیغه یابی
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آمار سایت
  • کل مطالب : 156
  • کل نظرات : 0
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 0
  • آی پی امروز : 77
  • آی پی دیروز : 71
  • بازدید امروز : 140
  • باردید دیروز : 140
  • گوگل امروز : 17
  • گوگل دیروز : 8
  • بازدید هفته : 716
  • بازدید ماه : 2,826
  • بازدید سال : 42,173
  • بازدید کلی : 361,618
  • کدهای اختصاصی