loading...
روش های دوست یابی
مژگان فیلم بازدید : 1643 سه شنبه 26 اردیبهشت 1396 نظرات (0)
خلاصه قسمت پنجاهم (50) سریال جزر و مد

خلاصه قسمت پنجاهم (50) سریال جزر و مد


قسمت پنجاه 

اصلاحیه در مورد دقایق آخر قسمت چهل و نهم : نادر قتل سینان رو به گردن اون دوتا مال خر یا همون دزدها میندازه و به این وسیله عاصم بیک از اتهام قتل سینان تبرئه میشه. سوده هم عاصم رو راضی میکنه که نادر شریکشون بشه.

میرا با حضور یامان در آمفی تئاتر میخواد سالن رو ترک کنه یامان مانعش میشه و میگه پسندیدی؟ میرا بدون اینکه جواب بده میخواد سالن رو ترک کنه یامان بازوشو میگیره و میگه میخواهی یه بار هم با من گوش بدی؟ میرا میخواد بره دوباره یامان میرا رو به سمت خودش میکشه و کنار گوش میرا میگه نرو. میرا میگه با من اینکار و نکن. یامان میگه ببخش. میرا میگه دست خودم نیست. یامان میگه خیلی پشیمونم بزار صدام وارد قلبت بشه بینمون دیوار نکش چی میشه؟ میرا برمیگرده به سمت یامانو میگه این آهنگ خیلی فوق العاده بود اما با هیچ آهنگی کاری که تو با من کردی پاک نمیشه . میرا اشکاشو پاک میکنه و میگه نفرتی که تو چشمات دیدم رو نمیتونم فراموش کنم قلبم شکسته . ما دیگه نمیتونیم یکی بشیم. نمیتونم ببخشمت دیگه کنار خودم نبینمت با صحبت کردن با تو بیشتر قلبم فشرده میشه اینکارو نکن. میرا رو از یامان برمیگردونه اما یامان سریع میرارو میگیره و لبای میرا با لبای یامان قفل میشه J. گیتار از دست یامان میفته . میرا تو بوسیدن یامان همراهیش میکنه در حالیکه اورکون که جلوی در سالن ایستاده و داره با حسرت به این صحنه نگاه میکنه

بچه ها جلوی در سالن جمع شدن و در حال پایکوبی برای آزاد شدن عاصم شکیب کایا هستن. اورکون هم با حالتی پنچر شده یه گوشه ایستاده و به شادی بچه ها نگاه میکنه اما تو یه عالم دیگه ست.

یامان دست از بوسیدن میرا میکشه و میگه خیلی دوستت دارم. اجازه بده زخمهایی رو که باز کردم ببندم . یامان دستهای میرارو تو دستش میگیره و میگه بزار کاری کنم که اون شب رو فراموش کنی . میرا دستاشو از دست یامان بیرون میکشه و میگه اما اینقدرها هم آسون نیست. یامان میگه نشدن برای من امکان نداره خیلی پشیمونم درسمو یاد گرفتم . حاضرم هر کاری بکنم اصلا تسلیم نمیشم و صرفنظر نمیکنم بسه دیگه تو از من دور نشو فرار نکن. یامان اشکاشو پاک میکنه. میرا میگه کاشکی فراموش کردن چیزایی که اتفاق افتاد انقدر راحت بود من هنوز نمیدونم چه واکنشی نشون بدم اون لحظه ها. یامان میگه من اون لحظه هارو تکه تکه میکنم بعد یه سال یه مدت اونا همش از خاطرت میره. چقدر طول بکشه من صبر میکنم. میرا میگه یه کمی به من زمان بده.

مرت و ایلول ، پیش میرا و یامان میرن. مرت میگه بابام از زندان آزاد شد مرت میگه منم جزئیاتشو نمیدونم فقط همین قدر بابام بهم گفت. چهارتایی ازسالن خارج میشن. بچه ها انگار که رفتن استادیوم همین طور بالا و پایین میپرن. یامان میخواد چهارتایی همدیگه رو بغل کنه که میرا از بغل یامان بیرون میاد و رفت پیش اورکون ایستاد به اورکون میگه عاصم بیک آزاد شده و قاتل پیدا شده . اورکون هم با پوزخند نگاهش میکنه

سلیم و صدف از شرکت خارج میشن. سلیم داره با آتالای همکارش تلفنی صحبت میکنه و میگه جلسه زودتر تموم شد بعداً با خود عاصم بیک جلسه تشکیل میشه . سوده از ساختمون خارج میشه و به سلیم میگه صبر کنید منم میام اما سلیم بدون توجه به خواسته سوده سوار ماشین میشه و سوده و جلوی در شرکت جامیزاره. نادر خودشو به سوده میرسونه با لحنی تمسخرآمیز میگه سوده میخواهی شمارو برسونم. سوده میگه نه نمیخوام ایندفعه جلوی دوربیهای سلیم باشم بعد از آزاد شدن عاصم فرصت برای صحبت کردن زیاده. نادر میگه باشه خودت میدونی. سوده با نگاهی به اطراف به نادر نزدیک میشه و میگه ازت خواهش میکنم اون فیلم هارو به طور کامل نابود کنی . نادر میگه بالاخره یه نسخه میمونه اما نگران نباش پیش من جاشون امنه اما اگه کار نامناسبی انجام بدی فیلم ها رو پیش عاصم بیک میبینی قبل از اینکه ازدواجتون به یکسالگیش برسه. سوده جا میخوره. نادر میگه چرا اینطور نگاه میکنی از همه چیز خبر دارم اینطور نیست؟ بیشتر باید مراقت باشی سوده خانم . سوده میگه یامان حق داشت تو آدم خیلی خطرناکی هستی. نادر میگه تو اگه درست بودی من نمیتونستم این خطاهارو بکنم.

صدف هنوز تو شوک تصمیم پدرشه . به سلیم میگه بابام واقعاً یه چنین کاری رو میتونه انجام بده؟ نادر باکتیر شریک شده خدا باور نمیکنم . سلیم میگه توش شک وشبهه ای نیست اما به نظر بابات عقلشو از دست داده . صدف میگه هفته پیش که فهمید سوده با نادر کار کرده چیزی نمونده بود که سوده رو طلاق بده حالا باورت میشه با ما یه حق مساوی داره. سلیم میگه تو باورت میشه این دزد قاتل سینان هم باشه؟ به نظرت اینا اتفاقی میتونه بوده باشه؟ صدف میگه یعنی نادر با دزدها برای گردن گرفتن قتل توافق کرده بعدشم با بابام شریک شده. سلیم میگه یه چنین آدم سیاه و مشکوکی چطور با ما یکدفعه ای شریک میشه؟

بچه ها تو بوفه دانشگاه دارن خبرهای مربوط به قاتل سینان رو نگاه میکنن. مرت میگه اینا که دزدهای عتیقه ها هستن. یامان میگه چه تصادف بزرگیه. میرا با سوده تلفنی صحبت میکنه. میرا به بچه ها میگه مامانم گفت از آلتین کوی بیرون نیایید ما میاییم خونه. ادا میگه چه تصادفی شما دنبال دزدها بودین در حالیکه قاتل هم بودن. مرت میگه کنان دنبال دزدها بوده. اورکون میگه پس خوب شده که داداش یامان ساعت منو دزدید ممنونیم سلامت باشه. میرا میگه بسه دیگه دوباره شروع نکنید . اورکون به میرا میگه ببخشید و از جمع بچه ها خارج میشه. میرا که میبینه اورکون ناراحته میخواد بره سراغش . یامان با دست گذاشتن روی شونه میرا متوقفش میکنه و با سر میگه چیه؟ میرا تو چشمای یامان نگاه میکنه و حق به جانب میگه ببخشید . میرا دنبال اورکون میره و میگه اورکون چی شده؟ چیزی تورو ناراحت کرد؟ اورکون میگه نه چیزی منو ناراحت نکرد کار دارم میخوام برم. میرامیگه من نمیخواستم حرف بدی بزنم. اورکون میگه حرف بدی نزدی این بحث دیگه تموم شده بود لازم نبود دیگه این بحث باز بشه منم از هردوتون عذرخواهی کردم .

اورکون از میرا خداحافظی میکنه. یامان پشت سر میرا میاد و میگه چی شده؟ چی توی سرشه؟ البته خوب دهنشو باز کرد و یه عذرخواهی کرد بازم جای شکر داره. میرا میگه باشه تو هم مثل اورکون شروع نکن. یامان دست میرارو میگیره اما میرا دستشو از دستای یامان بیرون میکشه و میگه لطفاً خواهش میکنم . یامان میگه بازم مثل سال گذشته بشیم. میرا میگه یه کمی به من اجازه بده یه مقداری افکارمو جمع کنم . یامان میگه چرا باب میل دلت رفتار نمیکنی؟ میرا میگه چونکه از وجودم دوری از تو میاد اوضاع یه کمی قاطی پاتیه لطفاً. یامان میگه باشه هر طور که تو بخواهی.

میرا برمیگرده پیش بچه ها. مرت میگه میخواهیم بریم دیدن بابام. یامان میگه به نظرت عاصم بیک الان میخواد منو ببینه؟ مرت میگه حق با توست. میرا میخواد بره ایلول میگه صبر کن یه دقیقه تو صورت میرا نگاه میکنه و میگه به تو یه چیزی شده . میرا میگه نه چه چیزی؟ ایلول دست میگیره به چونه میرا میگه صبر کن ببینم. شما همدیگه رو بوسیدین؟ میرامیگه هیس یواشتر. ایلول میگه هی واقعاً همدیگه رو بوسیدین . میرا میگه نه پس شوخی شوخی

عاصم دست در دست سوده از دادگاه خارج میشه.و به همراه سلیم و صدف به سمت خونه میرن. صدف به عاصم میگه سلیم اعترافات اون مرد رو فهمیده به خاطر دزدی دستگیر شدن. عاصم میگه آره. صدف میگه اما آخرش به قتل سینان رسیده . عاصم میگه من هیچ فکری نمیکنم. سوده میگه سلیم باید بفهمه که اون آدم کیه. سلیم میگه نگران نباشید من بالاخره میفهمم اما فعلا سوالهای من مهمه این جریان به نادر باکتیر چه ربطی داره؟ عاصم میگه بازم فکر های جلسه هیئت مدیره. صدف میگه اگه فکری داشته باشیم خوبه. عاصم میگه خواستم تا وقتی که بازداشتم ادامه داره کارهارو به یه آدم رادیکالی بسپارم .سلیم میگه چه تصادفی حالا تو وقتی که شما به زندگی عادیتون برگردین این قضیه مخفی بوده. عاصم میگه نادرباکتیر ربطی به آزاد شدن من از زندان نداشته . سلیم میگه نادر باکتیر دیروز بچه های مارو از دست این دزدها نجات میده بعدشم فرداش معلوم میشه که این آدم قاتل سینان هستش چقدر جالبه و یک دفعه نادرباکتیر تو جلسه هیئت مدیره مون مثل یه خورشید ظاهر میشه. سلیم میگه ناراحت نشین اما منو با این قصه ها نمیتونید گول بزنید . عاصم میگه تو اصولا شکاک هستی نمیخواهی واقعیتهارو قبول کنی.صدف میگه بابام منم شرمنده ام اما من با سلیم موافقم. * سوده یاد صحبتهاش با نادر میفته که نادر گفته بود این آدمها تو کار فروش وسایل لوکس هستن قبلا دارای سابقه هستن در رابطه با اثرهای تاریخی .اگه شما حرف منو قبول کنید اون آدم خودشو تسلیم میکنه و در برابر پلیس اعتراف میکنه . سوده گفته بود اون آدم بیگناهه. نادر میگه اون آدم بیگناه نیست معلوم نیست چه خلافهایی داشته. سوده گفته بود اما قاتل نیست . نادر میگه وقتی از زندان بیرون بیاد آدم پولداری میشه و درضمن شما از این وضعیت خارج میشین و گرنه عاصم بیک تبرئه نمیشه چون حالا حالاها قاتل واقعی پیدا نمیشه اگه بخواهید بازم صبر کنید عاصم بیک چقدر دیگه میتونه دوام بیاره؟ سوده گفته بود من نمیتونم اینکار بکنم. نادر گفته بود تو قرار نیست کاری کنی فقط پیشنهاد منو به عاصم بیک میرسونی. سوده میگه من نمیخوام شریک جرم بشم. نادر میگه باید انجام بدی این دستور رو همین عاصم رو نجات میدی هم زندگی مشترکت رو*

عاصم رو به سلیم و صدف میگه من تو دادگاه بیگناهیمو ثابت کردم دلیلی نمیبینم که بخوام چیزی رو به شماها اثبات کنم از این به بعد جلو کشیدن این بحث از طرف شمارو اهانت به خودم میدونم

بچه ها تو خونه عاصم منتظر ورودش هستن. برن و میرا به استقبال عاصم میرن و باهاش روبوسی میکنن . عاصم با دیدن ایلول بهش میگه عروس خانم ...ایلول جا میخوره. عاصم میگه من از همه چیز خبردارم . سوده به بچه ها میگه عاصم با اینکه خوشحال شده اما خسته ست و باید استراحت کنه . صدف میگه آره سوده درست میگه بابام یه کمی استراحت دوباره نیروشو به دست بیاره. بعد از رفتن بچه ها صدف به باباش میگه یه حمام برو استراحت کن. عاصم میگه صدف جان فردا با همدیگه صحبت میکنیم امشب میخوام با زنم تنهای تنها باشم.صدف میگه باشه . برن میگه پس ما هم از خونه بیرون شدیم. سوده میگه ناراحت نشین. میرا میگه خوب ما هم پیش بابامون میمونیم.

سلیم و صدف به همراه بچه ها از خونه عاصم بیرون میرن. صدف میگه حالا دیگه مطمئن شدم که یه کاسه ای زیر نیم کاسه هستش.

عاصم وقتی که تنها میشه با نادر تماس میگیره و میگه دور و اطراف که خلوت شد منتظرت هستم .

نوین تو خونه داره با کنان صحبت میکنه با دیدن یامان تماس رو قطع میکنه و میگه میخواستم ببینم داره چیکار میکنه تو هر چقدر که از دستش عصبانی باشی حق داری اما ببین این دفعه خوب شد عاصم بیک.... یامان میپره وسط حرف مادرشو میگه مامان مسائل رو با همه دیگه قاطی نکن کنان دزدی کرده چیزی عوض نمیشه . نوین میگه به خاطر من مجبور شد . یامان میگه اگه دزدی نمیکرد تو رو هم قاطی این کثافت کاری نمیکرد . نوین ناراحت میشه. یامان میگه اون بچه توست میتونی ازش نگذری اما من کنان رو به طور کل پاکش کردم. نوین میگه اینطوری حرف نزن. یامان میگه پس تو هم مامان از من انتظار ببخشش نداشته باش لطفاً. نوین میگه یامان من تو این خونه نمیتونم دست رو دست بزارم و بشینم باید یه کاری بکنم. یامان میگه باشه صبر کن داداش سلیم بیاد. نوین میگه نه امکان نداره من میخوام مثل یه آدم یه کاری پیدا کنم به سوزان خانم هم گفتم ببینه کسی کار داره؟ یامان میگه باشه اما مامان قبل از اینکه به من بگی تصمیمی نگیر . صدای ماشین میاد یامان و نوین به سمت در خونه میرن. بچه ها برگشتن خونه. یامان به مرت میگه فکر میکردم شب برمیگردین. مرت میگه بابا میخواست استراحت کنه . میرا با دیدن نوین جلو میره و بغلش میکنه و بابت عاشوره ازش تشکر میکنه .ایلول میگه آه من نخوردم از دستم رفت. سلیم و صدف هم میرسن. یامان با دیدن سلیم میگه نادرباکتیر بازم قهرمان شد؟ سلیم عصبانی میشه و میگه چی میگی تازه شریک شرکت هم شد. یامان میگه چی؟! مرت میگه آره تورنچ تازه اومد بغل دستمون

عاصم ، نادرو سوده جلسه دارن. عاصم میگه ما یه آدم بیگناه رو در حالیکه قاتل واقعی آزاده انداختیمش تو زندان. درسته که از اینکه بیرون اومدم خوشحالم اما اون آدم که قاتل نیست . سوده میگه اون آدم هم همچین آدم بیگناهی نیستش. نادر میگه عاصم بیک من از تصمیم و کار شما اطلاع دارم. سوده میگه منظورت چیه؟ عاصم میگه یعنی شما فکر میکنید من مجرم هستم؟ سوده میگه عاصم بیگناه تو زندان افتاد. نادر میگه من نمیدونم شما تو ساعت جنایت تو محل بودین روی لباستون خون مقتول بود شما یه دلیلی برای این قتل دارید. عاصم شاکی میشه میگه بسه من قتلی مرتکب نشدم . سوده میگه باشه عزیزم من قبلا با نادر بیک در این مورد مفصل صحبت کردم اما نمیخواد باور کنه . نادر میگه مهم نیست من چی رو باور میکنم چی رو باور نمیکنم سوده هم گفت این آدمی که افتاده زندان خیلی هم آدم بیگناهی نیستش اما بالاخره یه چیزی بهش میرسه. عاصم میگه یعنی با میل خودش رفت زندان . نادر میگه این آدما برای پول هر کاری میکنن. عاصم میگه من اصلا راحت نیستم نشستیم برای جنایت جلسه گرفتیم. نادر میگه عاصم بیک وقتی فهمیدی که آزاد میشی خیلی خوشحال تر بودی. عاصم میگه حالا دیگه شریک شدیم. نادر با عاصم دست میده و میگه خوب باید جشن بگیریم. سوده میگه قبل از اینکه بخواهید جشن بگیرید باید یه فکری به حال صدف و سلیم بکنید اونا دنبال این قضیه رو میگیرن و بیخیال نمیشن. نادر میگه نگران نباشید اونا رو هم با همدیگه توجیحشون میکنیم.

یامان داره انار دون میکنه با حرص میکوبه تو سر انار میگه این طرف تو چشم ما داره نگاه میکنه و همینطور بالا میره. میرا میگه از رومون رد میشه. مرت میگه با یه چشم نگاه میکنه و میگه قهرمانه با یه چشم دیگه دشمنه. یامان میگه این یه برنامه و طرحی داره با اون داره پیش میره. ایلول میگه خوب از کجا فهمید که مرت و توچه میخوان برن رستوران سراجاق؟ مرت میگه آره من اون تصمیم رو لحظه آخر گرفتم. میرامیگه شاید جلوی در منتظر بوده . برن میگه بقیه رو از کجا میدونست دزدی ساعت و رفتن پیش عتیقه فروشهارو از کجا فهمیده که قاتل هستش. یامان میگه اونم میخواد ما اینطور فکر کنیم اون یه کاری زیر این کار انجام میده مثل روز برام روشنه. مرت میگه یامان انارها، نادر نیستن که داری اینطور محکم میزنی. میرا میگه آره اینکار با نادر هم نکن. ایلول از پیاله انارش تو دهن مرت میزاره. فاروک برای میرا مسیج میده که برگشته خونه. میرا میخواد بره خونه که یامان یه قاشق انار طرف میرا میگیره میرا رو مجبور میکنه دوتا قاشق انار بخوره تا بره خونه شون.

میرا از سلیم و صدف خداحافظی میکنه و از آشپزخونه بیرون میره. یامان پشت سرش میره و میرا رو نگهش میداره و میگه انقدر زود نرو. بریم ساحل قدم بزنیم؟ میرا میگه نمیتونی یه روزه انتظار داشته باشی همه چیز عوض بشه ازت فرصت خواستم تو هم به من احترام بزار باشه؟ یامان میگه من نمیخوام فرصت از دست بدم نمیخوام دیگه ازت دور باشم . میرا میگه لطفاً خواهش میکنم . به خونه پدرش میره.

صدف به سلیم میگه از جلسه دادگاه میخواهی صرفنظر کنی؟ سلیم میگه میدونم نفعی برای ما نداره اما نمیتونم بیخیال بشم و کنار بکشم اصلاً

شب صدف با خونه عاصم تماس میگیره. خدمتکار به صدف میگه عاصم بیک خوابیدن و سوده خانم برای پیاده روی بیرون رفتن.

سوده با کنان قرار گذاشته و به دیدنش میره. سوده با دیدن کنان میره تو بغلش و گریه میکنه. کنان میگه چی شده ؟ باز اتفاقی افتاده؟ سوده میگه نه اعصابم خیلی خرابه. کنان میگه باشه اینکار رو با خودت نکن فهمیدی کار کی بود؟ سوده میگه مطمئن هستم که کار صدفه اما یه طوری رفتار میکنه که انگار اتفاقی نیفتاده. کنان میگه من اونو تنها که گیرش میارم. سوده میگه آروم اصلا کاری باهاش نداشته باش . کنان میگه کاری بهش نداشته باشیم؟ سوده میگه راه دیگه ای هم داریم؟ اون مدرکی که دستش هست قبل از اینکه منو نابود کنه دخترامو نابود میکنه دیگه نمیتونن جلوی مردم سرشونو بلند کنن باشه کنان؟ قول بده؟ کنان میگه به سلیم بیک بگو. سوده میگه نه اصلاً . کنان میگه میخواد مارو بازی بده. سوده میگه بهت التماس میکنم من با صدف حرف میزنم یه راهی برای اینکه اونو ساکت کنم پیدا میکنم. دیگه نمیتونم توروببینم . کنان میگه اینکارونکن من همه چیز و درست میکنم به من اعتماد کن. سوده میگه نه تو کاری نمیکنی. کنان میگه سوده من تورو خیلی دوست دارم اینو بفهم. سوده کنان رو میبوسه و ازش جدا میشه

میرا نتی رو که یامان براش نوشته بود رو دوباره تو خونه با پیانو میزنه. یامان میره کنار پنجره و پیانو زدن میرارو تماشا میکنه

فردا صبح بعد از جلسه دادگاه . نادر جلوی ساختمون دادگاه به صدف میگه صدف خانم خیالتون راحت شد؟ صدف میگه تا این دور بر باشی من خیالم راحت نمیشه. نادرمیگه هیچ کدوم از ادعاهاتون رو نتونستین اثبات کنین. وقت منو با اتهامات مسخره نگیرید. سلیم میگه آره تو چشمامون زول زدی و مناقصه رو تصاحب کردی برای اینکه دختره نتونه شهادت بده عقدش کردی اما اینا همش واقعیته یه روزی معجزه میشه . نادر میگه من برای اینکه نیت خوبم رو به شما نشون بدم هر کاری که از دست اومد انجام دادم .صدف میگه ما خوب میدونیم نیت شما چیه؟ نادر میگه دیگه قرار شراکتی کار کنیم برای از بین بردن کدورتها کلی وقت داریم

یامان میره جلوی در مدرسه برن و بهش میگه ده تا پونزده دقیقه وقتشو بهش بده. برن میگه باشه بریم تو یه کافه بشینیم. با هم تو یه کافه نشستن . یامان میگه از جریان امروز خبرداری؟ برن میگه امروز خیلی اتفاقها افتاده کدومشو میگی؟ یامان میگه آب رفته بین منو و میرا برگشته. برن میگه یعنی چی؟ آشتی کردین؟ یامان میگه نه اما اونم میشه اما هنوز منو نبخشیده . برن میگه کلی اتفاق افتاده اما من خبر ندارم . یامان میگه اینطوری نیست فقط الان اجازه میده که کنارش باشم اجازه نمیده کنار دیگران باهاش باشم نمیخواد دیگران بفهمن که عصبانیتش از من کم شده . برن میگه میخواد امتحانت کنه که دوباره روحشو عذاب ندی آتیشش نزنی البته حق هم داره. یامان میگه دیگه چیزی اونو ناراحت نمیکنه دیگه تکرار نمیشه . برن میگه فقط میرا نیست همه رو ناراحت کردی . یامان میگه به میرا هم گفتم همه خطاهامو تلافی میکنم . برن میگه تلاش تورو میدیم اما فکر نمیکردم خواهرم بهت رو بده. یامان میگه از من وقت خواست . برن میگه حالا از من چی میخوای؟ یامان میگه یادته گفتی بین میرا واورکون چیزی نیست. برن میگه آره یادمه با من چیکار کردی زدی تو دهن من. یامان میگه ببخشید . برن میگه به هر حال ولش کن. یامان میگه الان وضعیت چطوره؟ واقعاً با همدیگه دوست هستن یا اینکه اورکون داره زور میگه. برن میگه هوی هوی میگی میونه بهم بزنم من با شما کاری ندارم توبه کردم رابطه های شما برق داره من یه چیزی اشتباه میگم تو اینجا میری بیرون میزنی دماغ و دهن یکی رو میاری پایین. حق با من نیست؟ اگه من بگم میرا و اورکون تو همون گذشته موندن کی میدونه چی میشه. یامان با تعجب میگه موندن ... برن در حالیکه شکل زیپ رو روی دهن میکشه میگه من هیچی نمیگم میونه شمارو گرفتن از میونه زن و شوهر رو گرفتن خطرناک تره . شما آشتی کنید من خوشحال میشم. یامان میگه بگو چیزی بین میرا و اورکون هست یا نه که از من وقت خواست برای همین نمیخواد کسی چیزی بفهمه؟ برن میگه نه نیست فقط با همدیگه دوست هستن. یامان میگه اما به هم دیگه نزدیک هستن. برن میگه با اندازه با همدیگه بیرون رفتن موقعی که آمریکا بودن این جریان تموم شده بود

پوستری روی دیوار دانشگاه نصب شده که برای مسابقه رقصه. اورکون با دیدن پوستر میگه رقص و عشق ، عشق و رقص . روبه مرت میگه تو این اسمو گذاشتی؟ اووه میخواهید با این برگشتن عاصم بیک رو جشن بگیرید؟ مرت میگه ههه اورکون برگشته دوستان . اوزای میگه بازم با همدیگه مسابقه میدیم خوش میگذره. مرت میگه من نیستم من نمیام. ایلول از این حرفش شاکی میشه. الیف با دیدن پوستر و مبلغ ورودی میگه اوووه پونصد لیره هزینه مراسمه. میرا با دیدن الیف باهاش احوالپرسی میکنه و الیف میگه مرات هم تو یه شرکت حسابداری میکنه. میرا میگه برای جشن میایی . الیف میگه نه آخر هفته میخوام ماردین برم نمیتونم بیام . الیف از میرا و ایلول جدا میشه و به سمت دوستش میره .

ایلول میگه حالا با الیف دوست شدی دیگه؟ میرا میگه من فقط خواستم احوال مرات رو بدونم. ایلول میگه مرت با الیف صحبت کرده که چیزی دیگه بینشون نیست.

الیف پیش دوستش میشینه و میگه چقدر راحت میگن شب رقص میایی؟ آره میخوام بگذرم از پونصد لیره. دوستش میگه میتونی بری برای دانشجوها رایگانه اما برای همراهشون نه. الیف میگه مرات نمیتونه تازه رفته سرکار

مرات از دوستش پول قرض میگیره تا برای الیف حلقه بخره. الیف باهاش تماس میگیره و میگه امشب همدیگه رو ببینیم؟ مرات میگه چرا نشه؟ دوست مرات میگه امشب میخواهی حلقه رو بدی؟ مرات میگه آره

میرا به همراه ایلول به خونه شون میرن. ایلول داره از خریداشون برای مهمونی رقص میگه که چه کفشی بخرن و استرس مرت از حالا برای رقص

غامزه داره مصاحبه میکنه برای انتخاب پرستار برای جان . چون پرستار جان بارداره و دیگه نمیخواد کار کنه. غامزه آزاد شدن عاصم از زندان رو به میرا تبریک میگه و احوال عاصم رو میپرسه از میرا. میرا میگه حالش خوبه حتی امروز پا شده رفته شرکت

عاصم تو شرکت یه جلسه گذاشته که از کارمندای شرکت تشکر کنه . صدف با کارمندای دیگه از اتاق کنفرانس خارج میشه و به عاصم میگه شما رو با سلیم تنها میزارم میخواهید با همدیگه صحبت کنید. عاصم میخواد در اتاق رو ببنده که یامان تو راهرو منتظر بود جلو میاد و به عاصم تبریک و سلامت باشید میگه . اما عاصم خرفت با قیافه گرفتن برای یامان در اتاق رو میبنده. صدف که شاهد این رفتار پدرشه . به یامان میگه تایم استراحت نهارت تموم شد؟ راستی بابت آماده کردن لیست ممنون خیلی خوب بود. یامان میگه من دیگه نیام سرکار بهتره. اون از من خوشش نمیاد من نمیتونم فراموش کنم که اون کنان رو کتک زده هر چقدر همدیگه رو کمتر ببینیم بهتره . صدف میگه منم نمیدونم چی بگم همه چی قاطی شده اما یه مدت تو شرکت نباشی خوب میشه.

میرا و ایلول دارن لباسای جان تپلی رو میپوشنن. میرا و ایلول قربون صدقه جان میرن. میرا میگه میخوام گازش بگیرم. ایلول لباسهای برادرش رو انتخاب میکنه . ایلول به جان میگه با آبجی میخواهی بیایی جشن رقص؟ میرا به ایلول میگه من نیام جشن بهتره .ایلول شاکی میشه میگه برای چی؟ میرا میگه میدونم اگه بیام یه مشکل بزرگ میشه اگه با اورکون برم یامان یه کاری دستمون میده بعد از اون اتفاقها هنوز آمادگی اینو ندارم که با یامان بین جمع برم. ایلول میگه خوب دیگه همه فراموش کردن. میرا میگه من فراموش نکردم تازه اورکون هم فراموش نکرده همه چیز جلوی چشمای اورکون اتفاق افتاده نمیتونم جلوی چشم اورکون دستشو بگیرم برم همه چیز هنوز تازه ست. ایلول میگه به هر حال یامان هم به مهمونی رقص عمراً بره.

یامان داره تلفنی با مرت صحبت مکینه میگه اگه میرا بخواد من به مهمونی رقص میرم.مرت یه کلاس رقص رفته که خودش و یامان رو ثبت نام کنه. مرت به یامان میگه من دارم برای جشن رقص خودمونو آماده میکنم . یامان میگه چی داری حاضر میکنی؟ مرت با اشاره دست با مسئول ثبت نام میگه دو نفر. یامان میگه کجا هستی؟ مرت میگه یه جای عالی توپ یعنی به جونم دعا میکنی . یامان میگه میمون دوباره دنبال چی هستی؟ مرت میگه تو به من اعتماد کن تو کارت تموم شد بیا به آدرسی که من میدم. مسئول آموزشگاه رقص مدلهای رقصی که آموزش میدن رو به مرت میگه

غامزه به اتاق جان میره و به ایلول و میرا میگه سوزان خانم با مادر یامان اومده برای کار پرستاری. میرا خوشحال میشه و میگه وای خیلی قشنگه خوب میشه . اما ایلول لب و لوچه اش آویزون میشه غامزه هم با شک و تردید نگاه میکنه. میرا میگه خوبه خاله نوین خیلی آدم خوب و شیرینه خیلی زحمت کشه آدم درستیه. غامزه میگه درست که یامان هست. میرا میگه خاله نوین رو ما میشناسیم. ایلول میگه اما غامزه خیلی چیزها براش مهمه مکالمه زبان فرانسه و زبانهای خارجی و کلاسهای تربیتی اما نوین خانم تنها هنرش فقط خوانندگیه. میرا میگه تو مهدکودک کار کرده . ایلول میگه آشپزبوده اما قبول دارم غذاهاش عالیه. غامزه میگه برای من فقط نگهداری از جان مهمه. میرا میگه در نهایت یه مادره دوتا بچه بزرگ کرده . ایلول میگه آره یکیش یامان باشه قبول اما یکی کنانه متاسفانه

نوین سوزان تو سالن پایین منتظر غامزه هستن. نوین میگه ایکاش به یامان میگفتم و میومدم اینجا به من گفته بود هر کاری میخواهی بکنی قبلش به من بگو بفهمه عصبانی میشه . سوزان میگه بفهمه که میخواهی برادر ایلول رو نگه داری چی میخواد بگه خوشحال میشه ما هم بیخبر اومدیم. سوزان میگه تو هم یکی از متقاضی ها. اگه نمیخواهی که بچه نگهداری کنی بریم. نوین میگه آدم از بوی بچه دوست داره که همیشه بچه رو ببینه . غامزه میاد و میگه من با باریش صحبت کردم هر روز با متقاضی ها صحبت میکنیم گفتم قبلش با باریش صحبت کنم مثل اینکه با یه نفر به توافق رسیده متاسفانه. سوزان میگه ما دیر رسیدیم. غامزه میگه کسی که انتخاب کرده قبلا پرستار بچه بوده . نوین و سوزان از غامزه خداحافظی میکنن. نوین به غامزه میگه بازم اگه نیاز به کمک داشتی برای کار نمیگم روی من مثل خواهر حساب کنید.

میرا با شنیدن حرفهای غامزه و نوین ناراحت میشه. ایلول میگه خوب برای اینکار نمیشد ولی اگه کمک دیگه ای بخواد بهش کمک میکنیم. غامزه میگه البته در مورد جان نمیشد با خیال راحت نمیتونم جان رو کنارش بزارم شوهر سابقش بیاد پسرش کنان بیاد همش فکرم پیش جان میمونه . میرا میگه شما حق دارین.

میرا دیر بودن رو بهانه میکنه و از خونه ایلول بیرون میزنه . ایلول میگه چیه ناراحت شدی؟ میرا میگه خودمو جای یامان گذاشتم یه کمی ناراحت شدم . ایلول میگه نمیشه مثل تو چشمارو بست خوب جان یه بچه ست زبون نداره که حرف بزنه . میرا میگه الان بهتر میتونم یامانو درک کنم با این اتیکت زندگی کردن خیلی سخته

یامان به باشگاهی مرت برای کلاس رقص رفته میره. میبینه که مرت داره تمرین رقص میکنه. یامان با دیدن کلاس رقص میگه بیا تا آبرومون نرفته بریم . مرت جلوشو میگیره و میگه ما باید یه کاری که دختراو غافل گیر کنیم جلوی اوزای همیشه کم آوردم. یکی از دخترا میاد بزور یامان رو میبره وسط که باهاش برقصه یامان میگه من به حسابت میرسم مرت. مرت میگه به جونم دعا میکنی دعا.

مرت و یامان چیزایی که تو کلاس رقص یاد گرفتن رو تو خونه اجرا میکنن. صدف میگه اگه یه جلسه انقدر یاد گرفتین تا روز جشن حسابی راه میفتین. سوزان میز شام رو آماده کرده میگه بیایید سر میز. سوزان از دنیز خوشش نمیاد خیلی برخورد دوستانه ای باهاش نداره بالاخره اومده میخواد جای اندرو بگیره**خوب حق داره اندر تو دل برو کجا ...دنیز گوشت تلخ کجا**. دنیز میگه من روی کدوم صندلی بشینم که اشتباهی جای کسی نباشه سلیم به کنارش اشاره میکنه .دنیز کنار سلیم میشینه و دستشو میگیره. سلیم به نوین تعارف میزنه که سرمیز شام بره اما نوین زود شام خوردن رو بهانه میکنه که سرمیز شام نره.**خجالت میکشه دیگه مهمون یه روز دو روز** مرت به همه میسپاره که تا روز جشن دخترا نباید بفهمن که دارن تمرین رقص میکنن.

یامان دنبال مادرش میره .یامان میگه میدونم برای اینکه داداش سلیم احساستو نفهمه جلوشون نمیخواهی ظاهر بشی. نوین میگه معذبم دورغ نمیگم موش تو سوراخ نمیتونست بره جارو به دمش میبست من هستم حکایت منه. یامان میگه اینطوری نگو اونا که خانواده واقعی من نیستن. نوین میگه ایکاش اینطوری بود. یامان میگه اونا هم میخوان من اینطوری احساس کنم دارن سعیشون رو میکنن. اما اگه تو ناراحت میشی من حتی شده شبها هم کار کنم برای تو یه خونه میگیرم . نوین میگه نه قسم خوردم باید درستو بخونی تموم کنی نباید درستو رها کنی انوقت اون چهاردیواری برای من میشه زندون . یامان میگه یه راه حلی پیدا میکنیم.نوین میگه شاید ناراحت بشی اما منم بیکار نبودم با سوزان خانم رفتم خونه ایلول اینا برای پرستار بچه اما یکی رو پیدا کردن. نوین میگه عصبانی که نشدی؟ یامان میگه چرا ناراحت بشم میخواهی پول در بیاری اصلا این پرستار بچه هم فکر خوبیه . نوین میگه ولی خانواده ها برای اینکار خیلی چیزها میخوان تو فکرشو نکن من راهشو پیدا میکنم. یامان هم سر میز شام میره.

میرا داره عکسهایی که پاک کرده بود رو دوباره برمیگردونه به فایلش . برن که بی سر و صدا وارد اتاق میرا شده با دیدن اینکار میرا به یامان مسیج میده . یامان سر میزه شامه که مسیج میرسه. مرت به اس ام اس هایی که برای یامان میاد مشکوک شده . یامان به برن مسیج میده تشکر میکنم اما حواست باشه خواهرت بفهمه برای هردومون بد میشه. برن با دیدن این مسیج میخنده که میرا یکدفعه متوجه برن میشه و میترسه. برن میگه چیزی نیست من داشتم به مسیج دوستم میخندیدم. میرا میگه آدم یه در میزنه. برن میگه در زدم اما متوجه نشدی. میرا میگه من میرم برای خودم یه نوشیدنی بیارم . تو همون لحظه گوشی میرا زنگ میزنه ایلول تماس گرفته اما میرا جوابشو نمیده ردتماس میزنه برن میگه چی شده قهر کردین؟ برن برای یامان مسیج میده میدونی خواهرم برای چی با ایلول قهر کرده؟ یامان مینویسه من خبر ندارم. یامان یواشکی از مرت میپرسه میرا برای چی با ایلول قهر کرده؟ مرت میگه من نمیدونم. سوزان که سر میز بود یواشکی به یامان میگه امروز که میرا خونه ایلول بود.

ایلول که دوباره با میرا تماس میگیره اما جوابی از تماسش نمیگیره . ایلول میگه شوخی شوخی با من قهر کرد. باریش میگه اگه به خاطر مادر یامان میخواد قهر کنه ولش کن بزار قهر باشه.

سوده با عاصم با بحث وارد خونه میشن. سوده صداشو گرفته روی سرش که من به خاطر تو اینکارو کردم و فلان و بهمان. میرا هم که طبقه پایینه که برای خودش نوشیدنی اماده کنه. عاصم با دیدن میرا جا میخوره. به میرا میگه آه چه سورپریزی شد که تو اینجایی. میرا میگه ببخشید. سوده به میرا میگه فکر میکردم خونه پدرتون هستین. میرا میگه میخواستین امشب رو هم تنها باشین. سوده میگه نه فقط خبر میدادین. میرا میگه ببخشید نمیدونستیم الان وسایلامون رو جمع میکنیم و میریم. سوده میگه مزخرف نگو میرا من به خاطر اون گفتم. عاصم ، سوده رو صدا میکنه برای همین سوده نمیتونه دنبال میرا بره.

میرا میره به اتاقش و شروع میکنه به جمع کردن وسایلش . برن میگه چی شد آبجی؟ میرا میگه من دارم وسایلامو جمع میکنم میرم خونه بابا فکر هم نکنم که دوباره برگردم اینجا . برن میگه خوبه . به خاطر چی؟ میرا میگه دلم خواست.

عاصم به سوده تذکر میده که وقتی بچه ها اینجا هستن تو صحبت کردنت دقت کن. سوده میگه فکر نمیکردم که تو خونه باشن.سوده میگه من نادر رو تو دامن تو نداختم سلیم وصدف باعث این قضیه شدن من ضرری به شرکت نزدم. مناقصه رو پس گرفتیم خسارت رو جبران کردیم بعدش منابعمون رو جمع کردیم تو برگشتی به خونه . عاصم میگه آخرشم شریکمون شد. سوده میگه اگه صبر میکرد بعدش به ما کمک میکرد من به شک میفتادم. عاصم میگه خیالم راحت نیست سلیم بالاخره کرمشو میریزه دنبال این قضیه میره یه طوری رفتار میکنه انگار که همه چیزهایی که بین ماست رو میدونه .

برن برای یامان مسیج میده که میرا میخواد خونه رو ترک کنه و به خونه بابام میره. مرت گوشی رو از دست یامان میکشه و در حالیکه دور میز میگرده مسیج برن رو میخونه و میگه وای باورم نمیشه. یامان گوشی رو از دست مرت میکشه و میز شامو ترک میکنه مرت هم دنبالش میره

میرا چمدون به دست داره از خونه عاصم بیرون میاد میگه بازم عاصم برگشت و سوده خانم شد زن عاصم بیک منم نمیتونم اینو قبول کنم. برن میگه آبجی کجا منم باهات میام. میرا میگه سر پنج دقیقه آماده باش تو ماشین هستم.

یامان و مرت به بهانه سافاری جلوی در خونه منتظرمیرا هستن. یامان میگه خیره؟ برن میگه تصمیم گرفتیم خونه بابام بمونیم. یامان به میرا تو بردن چمدونها به خونه کمک میکنه. فاروق در خونه رو باز میکنه با دیدن چمدونهای میرا و برن میگه قطعاً برگشتی؟ میرا میگه آره. یامان با شنیدن این حرف میرا با خوشحالی دستشو مشت میکنه . یامان به میرا میگه ما هم تازه اومدیم بیرون اگه خواستی بیا. میرا میگه فعلاً برم خونه.

الیف و مرات با همدیگه بیرون رفتن. الیف میگه فردا با همدیگه بریم مهمونی رقص چون منم رقاص هستم باید باشم. مرات میگه من نمیام تو تنها برو. الیف میگه به خاطر پولش میگی؟ اینطوری که نمیشه مهمونی رقص که نمیشه بدون پارتنر رفت . مرات که پول نداره داره بهانه کار و اینا میاره. الیف میگه عیبی نداره خودتو ناراحت نکن.مرات آخرش حلقه تو جیبش میمونه نمیتونه به الیف بده. با دوستش تماس میگیره که بتونه دوباره ازش پول بگیره برای مهمونی آخر هفته اما مثل اینکه موفق نمیشه.

برن وقتی میبینه که میرا پیششون برای بازی با سافاری نرفته میره خونه که سروگوشی آب بده که میبینه میرا روی مبل نشسته کنار فاروک و داره گریه میکنه . یامان هم از پنجره دیگه سالن رو نگاه میکنه و میفهمه که میرا ناراحته

فردا صبح ایلول تو دانشگاه داره دنبال میرا میگرده. اوزای دوباره شروع کرده به کری خوندن و میگه بیا من به تو کمک کنم . مرت میگه نمیخواد من لنگ فکر و کمک تو نیستم . اوزای میگه من نمیخوام که ضایع بشی. مرت میگه من از خودم مطمئن هستم ضایع نمیشم. ایلول خودشو به مرت میرسونه میگه بازم صحبت سر رقصیدنه؟ اوزای میگه پس قبول میکنی مبارزه رو؟ مرت میگه آره هستم . ایلول میگه چه مبارزه ای مرت؟ ما داریم میرم برای خوشگذرونی نه برای مبارزه . مرت میگه تو نگران نباش. اوزای به ایلول میگه تو کمکش نکن که نجات پیدا کنه تن خودش میخاره. مرت میگه سر چی؟ اوزای میگه هر کی ببره باید طرف بازنده ، برنده رو روی شونه اش بگیره. مرت میگه تو مریضی؟ اوزای میگه چیه ترسیدی؟ یعنی نمیتونی بلند کنی منو؟ مرت میگه باشه قبول هر کی باخت، برنده رو روی کولش میگیره

میرا به همراه فاروک و اورکون به بیمارستان رفتن. میرا از اتاق معاینه بیرون میاد رو به فاروک میگه دیدی خیالت راحت شد؟ اما بابا این قضیه بین خودمون میمونه . فاروک یه کمی مکث میکنه چون چشمش به یامان افتاد . میرا میگه لطفاً بابا من به شما قول دادم با شما اومدم شما هم قول بدین که به مامان و یامان حرفی نزنید. اورکون یه لحظه چشمش به یامان میفته. فاروک میگه باشه قول دادیم حرفهایی که اینجا زدیم همین جا میمونه . اورکون و میرا از فاروک جدا میشن. میرا گوشیشو چک میکنه چندتا تماس از ایلول داشته. اورکون به میرا میگه تو برو من الان میام. اورکون به سمت راه پله هایی که یامان ایستاده بود میره و به حرفهای فاروک ویامان گوش میده . یامان به فاروک میگه چیزی به غیر از اونکه گفته بود نیست؟ فاروک میگه نه خیالت راحت یامان میگه خداروشکر. فاروک میگه فقط حواست باشه که میرا چیزی نفهمه چون اگه بفهمه تو خبر دار شدی دیگه اصلا بهت اعتماد نمیکنه. یامان میگه نگران نباشید میرا اصلاً نباید بفمهمه وگرنه منو به طور کل از زندگیش پاک میکنه . فاروک میگه یعنی به خاطر بیماریش نبوده؟ یامان میگه نمیشه منکر شد ولی من به خاطر بیماری میرا متوجه حماقتهای خودم شدم.فاروک میگه هنوزم از دستت عصبانی هستم. یامان میگه همه چیز رو درست میکنم خودمو اصلاح میکنم

کنان برای نهارخوردن رفته که گیرای سرمیرسه و شروع میکنه به ناخونک زدن به غذای کنان. شروع میکنه به متلک که ترفیع مقام گرفتی به جمع اطرافیان نادربیک خوش اومدی بالاخره برای این ترفیع خیلی زحمت کشیدی . کنان میگه مگه تو راننده اورکون بیک نیستی؟ چه ربطی به نادربیک داری؟ گیرای میگه مگه اینا با همدیگه شریک نیستن به همدیگه ربط داریم دیگه . کنان میگه از کی ما جمع شدیم؟ گیرای میگه بالاخره کار هست، پول و چیزای دیگه .... کنان غذاشو برمیداره و از گیرای فاصله میگیره

یامان به دانشگاه رفته صدای میرا و ایلول رو میشنوه که در مورد مادرش صحبت میکنند ایلول میگه یعنی به خاطر مامان یامان میونه ما میخواد بهم بخوره خیلی زشته ولله ناراحت میشم . میرا میگه بحث برخوردن نیست من از اینکه با ناحق به کسی شانس و فرصت ندادین ناراحتم . ایلول میگه بالاخره یکی مطمئنه یکی نامطمئن اما به غامزه هم حق بده . میرا میگه باشه حق داری من فقط به خاطر یامان ناراحتم.

یامان با شنیدن حرفهای میرا و ایلول ناراحت میشه. اورکون به سمت یامان میاد ومیگه باز چه شیطنتی میخواهی بکنی؟ یامان محکم میکوبه به سینه اورکون و میگه برو دنبال کارت. اورکون سکندری میخوره و میگه بچه توزلودره

یامان توسالن نشسته که الیف میره سراغش . الیف میگه دیدم با اورکون جرو بحث کردی شاید به خاطر همینه که میرا نمیخواد شب بیاد به جشن رقص. یامان میگه چی؟ نمیاد؟ الیف میگه اینطوری شنیدم منم دوست دارم بیام اما نمیتونم بیام چون مرات نمیخواد دعوت نامه نداره تازه هم مشغول به کار شده. یامان میگه ببین چی میگم؟ الیف میگه چیه؟ با همدیگه بریم؟ یامان میگه نه من دعوت نامه خودم میدم تو با مرات برو . الیف میگه پس خودت چی؟ یامان میگه اگه میرا نباشه منم اونجا کاری ندارم

میرا و ایلول تو سالن دارن رد میشن چشمشون به الیف و یامان میفته؟ ایلول میگه یامان دعوتت کرد؟ میرا میگه نه.مگه میاد؟ ایلول میگه از من نشنیده بگیر اما مرت و یامان کلاس رقص میرن.میرا میگه چی راست میگی؟ ایلول میگه حالا این الیف میگه که تو نمیخواهی بیایی مرات هم که نیستش دوروبر یامان میگرده که گولش بزنه * تو همین حین الیف با یامان روبوسی میکنه برای تشکر* ایلول میگه و گول خورد. میرا میگه خوب کلاس رقص میره صبر کن یه رقصی بیام

شب میرا به همراه فاروک به مهمونی رقص میره. داوک شروع میکنه به مسخره کردن اورکون که موهاشو کوتاه کرده میگه اینکه که تماماً مدل موی یامانه . بوراک میگه آره خیلی شبیه شدی داداش. هاله میگه آدم بعضی وقتا شبیه دشمنش میشه . اورکون میگه اگه قراره شبیه اون بشم کچل میکنم.میرا هم سرمیز میرسه با دیدن موهای اورکون میگه مدل موی یامانه .

اورکون به میرا میگه تو بابات رو با خودت آوردی؟ اینطوریه؟ هاله پارتنر بوراک شده میگه حواستو جمع کن منو وسط ولم نکنی، اگه لیلا زن نادر باکتیر نمیشد تو هم گیر من نیومده بودی. بوراک میگه واقعاً باورم نمیشه اصلا نمیشه با دختره صحبت کرد. میرا میگه نه واقعیت داره واقعاً ازدواج کردن

اوزای با یه دختره میاد . اوزای حسابی خوش تیپ کرده و دختره همراهشو هولیا معرفی میکنه.اورکون میگه اون میمون واقعاً میخواد اینو بلندش کنه؟ ادا به میرا میگه یامان نمیاد؟ مرت میگه والله میخواست بره دنبال اسموکیش بعدششش.... ایلول میگه بره دنبال الیف... مرت میگه اونو دیگه نمیدونم . اوزای به مرت میگه تو اینجایی پس هنوز سرحرفت هستی.

عاصم و سوده وارد مجلس میشن.سوده و عاصم مراسم رقصو شروع میکنن. یامان به همراه مرات و الیف بیرون سالن ایستادن. یامان اسموکی خودشو تن مرات کرده و کارتشو تحویل مسئول ورودی سالن میده و میگه به جای من ایشون به مهمونی وارد میشن. میرا با دیدن مرات و الیف به ایلول میگه پس یامان کو؟

یامان داره از محل مهمونی برمیگرده که نوین با یامان تماس میگیره. نوین در حالیکه چند تا برگه دستشه میگه یامان اینا چی هستن؟ از کجا اومدن؟ یامان میگه خوندی؟ نوین میگه آره . یامان میگه نگفتی برای پرستار بچه بودن آموزش لازم هستش؟ شاید وقت درس خوندن تو هم رسیده نوین خانم. نوین میگه وای خدا من تازه بشینم درس پرستاری بچه بخونم؟ الان وقتشه. اصلا تو مخم میره. یامان میگه تو هر چی که بخواهی میشه بالاخره باید از یه جایی شروع کنی

الیف به میرا میگه یامان از اول هم قرار نبوده که بیاد. اون روز به من گفت. مرت میگه اما رفت دنبال اسموکی. مرات میگه به خاطر من رفت. الیف میگه وقتی فهمید که تو نمیایی گفت من بیام چیکار بدون میرا دعوت نامه رو داد به ما. برن به مرت مسیج میده که من یامانو وقتی داشت به سمت قلعه قدیمی میرفت دیدم اونجا چیکار داره؟ میرا با فهمیدن اینکه یامان کجا رفته از سالن خارج میشه. فاروک هم پشت سر میرا میره. اورکون دنبال فاروک میره ، فاروک بهش میگه وقتی پرنسس بره من دیگه کاری ندارم شب بخیر

اوزای و هولیا میرن وسط برای رقصیدن . پشت سرش مرت و ایلول برای رقصیدن میرن. اوزای با دیدن رقص مرت جا میخوره باورش نمیشه که رقصیدن یاد گرفته.

مرات حلقه رو از جیبش در میاره خیلی غیرمحترمانه و حالت دستوری حلقه رو توی دست الیف میکنه و میگه لطفاً با من ازدواج کن الیف از اینکارش شکه شده

اوزای میگه باشه تو برنده شدی . مرت میگه حالا باید چیکار کنی؟ اوزای میگه شوخی؟ مرت میگه این شرطو خودت گذاشتی. اوزای مرت رو روی شونه هاش سوار میکنه

مرات به الیف میگه چی شده جواب منو ندادی؟ الیف میگه چی میشه امروز جوابشو از من نگیر . مرات میگه چی میشه بله بگی نه نگو این رویا رو از من نگیر

میرا که کنجکاو شده از مسیج برن خودشوبه قلعه میرسونه. تو پله های قلعه میرا یه پاکت و گل رز میبینه پاکت روباز میکنه نوشته شده معذرت میخوام . یه پله بالاتر یه گل دیگه ویه یادداشت دیگه هست که یامان نوشته خیلی پیشمون هستم. و چندتا پله بالاتر بازم یه گل و یه یادداشت دیگه که نوشته منو ببخش پرنسس.

میرا وارد قلعه میشه. یامان به یه شاخه گل رز روبروش ایستاده . میرا جلو میره و میگه این گل هم برای منه؟ میرا پاکت آخر رو که تو جیب کت یامانه بیرون میاره که روش نوشته شده دوستت دارم. یامان یه چشمک به برن میزنه که موزیک رو پلی کنه. میرا با شنیدن موزیک به پشت سرش نگاه میکنه با دیدن برن براش یه بوس میفرسته. یامان گلها ویادداشتها رو از دست میرا میگیره و بعدشم کت میرارو از تنش درمیاره.

یامان به میرا میگه بیا تو شب رقص، رقص ما از همه بازرتر باشه با من میرقصی ؟ یامان و میرا با همدیگه میرقصن در حالیکه این وسط سراورکون تو جشن رقص بی کلاه مونده و پارتنرش شد مشروب

مطالب مرتبط
ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
درباره ما
سایت صیغه یابی,ربات صیغه یابی,کانال صیغه یابی,گروه تلگرام صیغه یابی
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آمار سایت
  • کل مطالب : 156
  • کل نظرات : 0
  • افراد آنلاین : 3
  • تعداد اعضا : 0
  • آی پی امروز : 81
  • آی پی دیروز : 71
  • بازدید امروز : 148
  • باردید دیروز : 140
  • گوگل امروز : 17
  • گوگل دیروز : 8
  • بازدید هفته : 724
  • بازدید ماه : 2,834
  • بازدید سال : 42,181
  • بازدید کلی : 361,626
  • کدهای اختصاصی